بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا و خستگی

بردیا جونم  به خاطر تمرین های فشرده و حرفه ای که انجام میده بعد از باشگاه خیلی خسته میشه و انرژیش کاملا تخلیه میشه یه روز بعد از باشگاه با هم رفتیم رستوران ، بعد از سفارش غذا روی میز از خستگی زیاد خوابش برد وقتی که غذا آماده شد از خستگی زیاد نمیتونست چشماش رو باز کنه توی خواب و بیداری غذاشو خورد و آمدیم خونه دوباره خوابید اینم هم دستهای پینه بسته بزرگ مرد کوچک قهرمان ...
9 تير 1394

بردیا و لمس حیوانات

یکی دیگه از برنامه های مهد مهر آذر  لمس حیوانات بود،که با هماهنگی بچه های انجمن حامیان سیاره سبز (دوست عزیزم مهتاجان)   جهت از بین بردن ترس بچه ها نسبت به حیوانات برگزار شد . بچه های مهد لباس حیوانات رو پوشیده بودن و به همایش رفته بودن  بردیا جونم  لباس روباه رو پوشیده بود البته بردیا جونم  از هیچ حیوونی نمیترسه و با حیوانات ارتباط خوبی برقرار میکنه مخصوصا با سگ ها   بردیا جونم  خیلی دوست داره یک سگ داشته باشه ، ولی فعلا نمیتونه ازش نگه داری کنه ما هم بهش قول دادیم بزرگتر که شد یه توله ژرمن یا هاسکی براش بخریم که خودش بزرگش کنه   البته...
25 خرداد 1394

بردیا و سیاه چادر

یکی از کارهای قشنگی که مدیر پیش دبستانی بردیا جون  انجام میده آشنا کردن بچه ها با رسم و روسومات محلیه روز جمعه تموم بچه ها با خانواده هاشون به یه باغ زیبا دعوت کرده بودند ، که داخل باغ رو با سیاه چادر تزیئن کرده بودند و داخل سیاه چادر ها از مهمون ها با آش رشته و نان محلی و کلوچه خوشمزه پذیرائی میشد بیرون سیاه چادر گروه رقص و آواز  مشغول رقص و پایکوبی بودند منو بردیاجون  هم با مامانی و خاله شیما  رفتیم بعد از لحظه ورود ما دیگه بردیا رو ندیدیم ، من فقط یه کلاه آبی میدیدم که جلوتر از همه دور باغ میدوید و تموم بچه ها پشت سرش میدویدن   ...
24 خرداد 1394

بردیا و گردش های فصل بهار

فصل بهار که میشه رفتن به دامن طبیعت و فرار کردن از شلوغی شهر خیلی لذت بخشه ... امسال به خاطر برنامه باشگاه بردیا جونم  خیلی کمتر فرصت میشه بریم ویلا باغ های سیب امسال خدا رو شکر خوب ثمر گرفته و پر از شکوفه بود ، امیدوارم که این شکوفه های قشنگ همه تبدیل به میوه های قشنگ بشه فریاد فریاد از دست عکاس و دوربین   ........... خدارو شکر امسال بهار بارن خوب آومد و استخر ها پر از آب شده بردیا جونم  خیلی دوست داره توی استخر شنا کنه ولی به خاطر سردی آب این اجازه هیچ وقت داده نمیشه   بردیا جونم  یهویی ... ...
18 خرداد 1394

بردیا و تزئینات نوروز

  شهردار خوش سلیقه شهر ما  ، هرسال میدون های اصلی شهر رو خیلی زیبا تزئین میکنه ، امسال بجز سفره هفت سین زیبای که گذاشته بودن چند تِم کارتونی دیگه هم داخل میدون بود     خونه مادربزرگه با تموم شخصیت های دوست داشتنیش   پروانه و مورچه بزرگی که کلا با گل تزئین شده بود مدرسه موشها  تخم مرغ های رنگی بامزه  و ماهی گلی های زیبا ...
2 ارديبهشت 1394

تعطیلات نوروزی 94

امسال تعطیلات عید نوروز مسافرت نرفتیم البته تموم تعطیلات به مهمونی و گردش و تفریح گذشت خاله پرینا   تعطیلات عید رو کرمانشاه بودن و کلی به بولک و لولک خوش گذشت بیشتر تعطیلات رو ما خونه مامانی جون  بودیم ، بچه ها اینقدر شیطونی و سرو صدا میکردن که هر روز صبح در خونه رو باز میکردیم همسایه ها روی در یاداشت گذاشته بودن  لطفا سکوت رو رعایت کنید یک شام خوشمزه بردیا پسند مهمون بابا پیمان   دائی سعیدجون  ورزش پاراگلایدر انجام میده یه روز که میخواست بپره ما هم باهاش رفتیم ارتفاعات ویس ، خیلی خ...
20 فروردين 1394

سال نو مبارک

عزیزترینم : نوروز پیام آور مهر است که مرا وا می دارد تنها به خاطر تو دوست داشتن را یاد بگیرم . . .                                                 سال نو مبارک ...
14 فروردين 1394

بردیا و اسفند ماه

امسال تولد پرستش  و پاکان توپولو  رو خونه مامانی جشن گرفتیم و خیلی خوش گذشت ، تولد ارشک کوچولو  هم توی آبان ماه داشتیم که اونجام به بردیا جونم  خیلی خوش گذشت و حسابی شیطونی کردن ....... این هدیه رو مامان امیر علی جون   زحمت کشیده برای بردیا جونم  آوردن دستت درد نکنه سپیده عزیز   امسال چهارشنبه سوری خیابان ها خیلی شلوغ بود ، با مامانی و خاله شیما  رفتیم بیرون دوری زدیم . ولی به خاطر شلوغی از ماشین پیاده نشدیم . مستقیم رفتیم پیش دائی سعید   آتش روشن کردیم و کلی ترقه بازی کردیم ..... اسفند هم داره تموم میشه و ما سخ...
27 اسفند 1393

بردیا و تمرینات باشگاه

باشگاه رفتن بردیا جونم  همچنان ادامه داره و تمریناتش سخت تر و فشرده تر شده بردیا جونم  دیگه به صورت انفرادی و خصوصی تمرین میکنه آقای مربی خیلی آروم و با حوصله با بردیا جونم  کار میکنه البته پسری  هم تا اونجای که بتونه سعی میکنه تمرین هارو درست انجام بده گاهی اوقات مجبوره فشار زیادی رو تحمل کنه از خدای مهربون  بابت آشنایی با این مربی دلسوز و مهربان ممنونم  خدای مهربان   ازت میخوام که در تمامی مراحل خودت مواظب این مرد کوچک...
4 اسفند 1393