بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

قوقوووووولی

سال نو مبارک

يا مقلب القلوب والابصار    يا مدبر اليل و النهار        يا محوا الحول والاحوال     حول حالنا الي احسن حال   سال نو و بهاري نو را، فرصتي نو براي تازه شدن و بازنگريستن بر چگونه زيستن ميبينم! براي وجود نازنينت در اين فرصت نو شوري نو براي ساختن و بهتر زيستن آرزو ميكنم. اميدوارم هميشه سلامت و سرزنده و شیطونی بين باقي بماني.   چند ساله که ما سفره هفت سین نداریم امسال مسافرت بودیم  سال پیش عزادار بابایی بودیم سال پیش ترش هم باز مسافرت بودیم متاسفانه بردیا جونم  با سفره هفت سین عکس نداره این عکس سفره هفت سین محل کارمونه ...
28 فروردين 1391

بردیا و چهارشنبه سوری

امسال چهارشنبه سوری اولین سالی بود که بردیا جونم  بیرون میرفت و آتش بازی و فشفشه بازی میدید اول شب کوچه روبروی خونه مامانی خیلی باحال بود، بردیا کلی رقصید وجیغ زد بعدش رفت خونه پرنیان با هم بازی کردن آخر شبم که خاله پری از تهران آمد با پاکان آتش بازی کردن خلاصه شب خوبی بود من خودم که عاشق این رسم ورسومات هستم انشالله که این شب قشنگ به همه خوش گذشته باشه     بردیا در حال فشفشه بازی    بردیا و پاکان توپولو   بردیا مهربان میشود ...
21 فروردين 1391

بردیا در پارک

بردیا جونم فروردین ٨٩ در سن ٧ ماهگی برای اولین بار پارک رفت و سوار تاب و سرسره شد.البته بابایی و مامانی هم باهامون بودن خدابیامورز بابایی (بابای خودم ) با چه ذوقی بردیا رو سوار تاب و سرسره میکرد حیف که الان نیست تا دوباره بردیا رو پارک ببره باهاش بازی کنه خیلی زود رفت     ...
22 اسفند 1390

بردیا و تولد پرنیان

بردیا جونم دوستهای هم سن وسال توی فامیل و دوست آشنا زیاد داره پرنیان کوچولو هم یکی از این دوستهاس که همسایه خونه مامانی هستن. ١٣ تیر٨٩ تولد یکسالگی پرنیان بودو بردیا اون موقع ١٠ ماهه بودو این اولین تولدیه که بردیا جونم تشریف میبردنکه خیلی هم بهش خوش گذشت بردیا در حال سوت زدن بردیابا موهای فشن قربون اون لبخند قشنگیت بردیا در حال ترکاندن بادکنک پرنیان کوچولو و بردیا جونم بردیا در حال شیطنت دایی مجید جون و بردیا ...
20 اسفند 1390

لغت نامه بردیا

بردیاجونم ماشااله ماشااله خیلی زود شروع به حرف زدن کرد و کلمه های خیلی بامزه ای میگه برای هرچیز یا هرشخصی با سلیقه خودش اسم انتخاب میکنه ،جالبه بیشتر کلماتش با ب شروع میشه (که از این نظر به شخص خاصی شبیه )  یه سری از کلمات و جمله ها مثل: زهره             دوده قبادی            بودادی مامانی          مامانو شیما            إیما   پرستش &n...
3 اسفند 1390

بردیا و نذری

سلام ما اومدیم این هفته بردیا جونم حسابی خوش گذارانی کرده جمعه رفتیم خونه یکی از دوستانمون که دوتا دختر کوچولو به اسم رایا و ندا داشت و باهاشون بازی کرد. شنبه مامانی جونم غذای نظری داشت و بردیا به دایی مجید در تقسیم کردن غذاها کمک کرد. دوشنبه ام بردیا اومد شرکت کلی شیطونی کرد.سه شنبه هم با مامانی رفتیم استخر کلی شنا کرده خدا رو شکر اصلا از آب نمی ترسه.جمعه هم که قراره بریم خونی خانه پری جونم پرستش خوشگله وپاکان توپولو برگشتیمعکسهاو شیطونی هایبردیاروبراتون میذارم وتعریف میکنم   دایی مجید جون و بردیا سلام بفرمایید ........ ااا....ببین بازم آورد بردیا در شرکت چسب به جای کرم میماله صور...
29 دی 1390

بردیا در ویلا

ویلای ما در میان رشته کوه های زاگرس در یک منطقه کوهستانیه که زمستان های سرد، بهار خیلی زیبا ، تابستانی خنک و پاییزی رویایی داره عکسهای زیر نمای از زمستان ٨٩ در این منطقه است که بابا پیمان بردیا انداخته ..            اینم ویلای ما .....         اولین عکس بردیا  در ویلا فروردین ٩٠   بردیا و ژست مخصوص عکس اینجا نمیدونم داره چی میخوره ؟ بردیا بر فراز املاک اجدادی بردیا و ارشک کوچولو (پسر عمه) در جاده منتهی به ویلا   باغ سیب...
26 دی 1390

سلام

سلام من مامان بردیا هستم اینجا میخوام تمام شیرین کاریها و شیطونیهای بردیا رو بنویسم تا وقتی بزرگ شد این مطالب بخونه بدونه چقدر شیطون بوده ومن چقدر دوستش داشتم و دارم  این خونه رو من خیلی وقت پیش ها میخواستم درست کنم ولی نشد دلیلش یکی تنبلی من بود و دوم هم ازبین رفتن یک سری از عکسهای بردیا که توی سیستم بودو پریدو هرچه تلاش کردیم بر نگشت ومن تا مدت ها عزادار عکس های از دست رفته بودم   حالا امیدوارم بتونم زود به زود به این خونه سر بزنم و برای عزیزترینم بنویسم و بگم از کارها و شیطونی ها ودلبریها ...... ...
14 دی 1390