بردیا و دندون پزشکی
مدتی بود که بردیا جونم دندونش درد میکرد و اشکش رو درمیاورد
خیلی میترسیدم که بردیا جونم زیر دست دکتر طاقت نیاره ، داد و بیداد بکنه مخصوصا وقتی آمپولش میزنه دردش بیاد و خیلی فکرهای بد دیگه ،اما بالاخره بر ترس خود غلبه کردم و رفتیم پیش دکتر اول از دندوناش عکس انداختیم و بعد رفتیم مطب
ارشک کوچولو هم برای معاینه دندوناش آومده بود مطب که با بردیا جونم کلی شیطونی کردن
وسط سالن انتظار کلی سرسره بازی کردن ، و به خواهش و التماس و حتی تهدیدهای من و عمه پگاه هم اصلا توجهی نمیکردن
بعد از رفتن ارشک کوچولو بردیا جونم کمی آرام شد و شروع کرد با تبلت بازی کردن
تا این که نوبت ما شد و رفتیم داخل اتاق ، من که از استرس نمیدونم چه جوری با دکتر سلام احوال پرسی کردم و زیر لب هر چی دعا بلد بودم خوندم کم مونده بود بزنم زیر گریه ولی وقتی به بردیا جونم نگاه میکردم لبخند میزدم که نترسه
آقای دکتر خیلی مرد خوش برخورد و مهربونی بودن ، اولش با بردیاجونم کلی شوخی کرد و گفت که توی دندونت پای مورچه گیر کرده و من باید درش بیارم ،موقع حرف زدن و طوری که اصلا ما متوجه نشدیم اول ژل سِرکننده و بعد آمپولش رو زدن .....
و آرام شروع کردن به تراشیدن دندون ، بردیا جونم خیلی قوی و محکم نشسته بود و اصلا صداش در نمیومد من که از خوشحالی داشتم بال در میاوردم کار آقای دکتر که تموم شد کلی از پسری تشکر کردن و بهش جایزه برچسب مرد عنکوبتی دادن بردیا جونم یه دندونش رو عصب کشی کرد و یکی هم کشید
بعد از یک هفته رفتیم برای پر کردن دندونی که عصب کشی شده بود ، این سری دیگه خیالم راحت بود که مشکلی نیست
خدا رو شکر این سری هم پسری طاقت آورد و همه چیز به خوبی تموم شد