بردیا در سفرنامه نوروز 91
برای امسال عید ما از چند ماه پیش برنامه ریزی کردیم که ٢٦ اسفند بریم مسافرت اما چون من روزهای آخر سال مرخصی نداشتم و یک سری از کارهای پیمان هم مونده بود روز ٢٩ صبح حرکت کردیم به طرف اهواز وسط راه نزدیک یه رودخونه پیمان کمی استراحت کرد که بردیا جونم چیز خیلی جالب دید و باهاش عکس انداخت
سلام الاغ عزیز حالت چطوره .....................(یاد کلاه قرمزی بخیر)
اینم جاده های پر پیچ وخم کوهستانی که من عاشقش هستم
نهار رو پل دختر خوردیم که جای باصفا وهوای گرمی داشت ،با پل معروف عکس انداختیم بردیا هم حسابی بازی کرد.
بردیا در حال بدو بدو و شیطونی کردن
اینم پل معروف دختر
بعد از نهار حرکت کردیم به سوی اهواز عصر اهواز بودیم نسبت به چهار سال پیش که رفته بودیم تغییر کرده بود پل جدیدی زده بودند که قشنگ بود شب و کامل استراحت کردیم صبح نیم ساعت مونده به سال تحویل بیدار شدیم با عجله آمده شدیم برای سال نو بردیاجونم خواب بود بیدارش نکردم چون بد خواب شه اذیت میکنه آقا بردیا ساعت ١٠ بیدار شد و رفتیم پارک ساحلی نزدیک پل جدید اهواز جای قشنگی بود.
این پل جدید اهوازه که با کابل درست شده و فقط دو تا ستون داره
این پل هم یکی از پلهای قدیمی اهواز
خدا به دادمون برسه سالی که بااسب سواری شروع شه چی میشه فکر کنم تاآخر سال باید دنبال آقا بدوییم
یک نمونه از دویدنهای که گفتم
توی پارک که بودیم قطار باری از روی پل رد می شدبردیا هم میدوید که به قطاره برسه
پل دیگه اهوازه که شبها خیلی قشنگ میشد
بردیا جونم تاقایق موتوری های توی رودخونه رو که دید دوید سراغشون که سوار شیم
قایق سواری خوبی بود بردیا هم خوشش اومده بود
نهار که خوردیم بعد از کمی استراحت راه افتادیم به طرف آبادان عصر رسیدیم آبادان کمی توی خیابونهای چرخیدیم . تصور من در مورد آبادان با اون چیزی که میدیم خیلی فرق داشت یه شهر کوچک و محروم خیلی توی ذوقمون خورد فردا صبح هم رفتیم اسکله ،بازار ماهی فروش های و بازار امیریه چیز خاصی برای خرید نداشت فقط برای بردیا دمپایی خریدیم .
نهار رو ماهی جنوب مهمان بابا پیمان بودیم بعد از نهار رفتیم خرمشهر هوا حسابی گرم بود خرمشهر هم مثل آبادان شهری محروم و مظلوم هنوز هم حال و هوایی جنگ رو داشت وقتی از پل خرمشهر رد میشدیم یاد فیلم روز سوم افتادم کلا اون دو روز فیلم های جنگ جلو چشمم بود دلم برای مردم مظلوم جنوب سوخت قبلا از محرومیت جنوب خیلی شنیده بودم ولی باورم نمی شد،حیف اون مردم خونگرم و مهربان
اسکله خرمشهر بردیا تازه از خواب بیدار شده
هوا اینقدر گرم بودکه تشنگیش با آب و حتی نوشابه هم رفع نمی شد
بردیا با ژست مخصوص عکس با لپ های گلی که جلو آفتاب سوخته
بردیا جونم و خنده نخودی
عکس نداز .......
عصری دوباره برگشتیم اهواز شب رفتیم مرکز خریدهای نزدیک هتل توی محله کیان پارس خوب بود ولی چیزی نخریدیم(یه اتفاق خیلی عجیب ) فردا صبحش رفتیم شوش شهر جالبی بود و قلعه قشنگی داشت زیارتگاه دانیال نبی هم بود که فرصت نکردیم بریم نهار رو شوش بودیم و بعد از کمی استراحت پیش به سوی دزفول
ژست های من درآوردی بردیا که من خیلی دوست دارم
ژست خشم اژدهایی
بدون شرح
وای از دست مامی و دوربینش ........
عصری رسیدیم دزفول بعد از گشت زدن در خیابونها رفتیم پارک ساحلی جای خیلی باصفایی بود آلاچیق ها روی آب زده بودن انگار که وسط آب نشستی شام اونجا خوردیم تا ساعت ١٢ کنار رود بودیم بردیا هم حسابی آب بازی کرد فردا صبحش رفتیم خونه تیزنو اگه اشتباه نکنم یه خونه قدیمی بود.
بعدش رفتیم حموم سنتی دزفول
منم از اینا میخوام .....
بعد از دیدن حموم بازم رفتیم پارک ساحلی نهار رو اونجا بودیم صدای آب آرامش عجیبی به من می داد البته وقتی بردیا رو میدیدم این آرامش چند برابر میشد موقع آب بازی چهار بار توی آب افتاد و شلوار و لباس زیرشو خیس کرد
اینجا میخواد بره توی آب شنا کنه
اینجوری
در آینده قایق ران خوبی میشه
مسافرها سوارشن
آخرین بازمانده از لباس های خشک
بعد از نهار و کمی استراحت حرکت به سوی خرم آباد ، جاده جدید خرم آباد چند تا تونل طولانی داشت بردیا توی تونل ذوق زده شده بود اولش جیغ میزد بعد که فهمید تونل ها تمومی نداره دیگه چیزی نمی گفت جالبه اهواز که بودیم از زیر پل کوچک هم رد میشدیم جیغ میزد ولی اینجا چند تا تونل بلند بود خسته شد
بردیا جونم در قلعه فلک الافلاک (سنگ توی دستشو ببینید)
بردیا و سفره هفت سین سنتی در حیاط قلعه
داخل قلعه موزه مردم شناسی بود
پنجره های داخل قلعه خیلی جالب بودن ،جلوی پنجره یه تراس کوچک خورده بود که حفاظ چوبی بلندی داشت
کاش همه پنجره ها این مدلی بودن
داخل قلعه مانیتورهای کوچکی گذاشته بودند که آداب رسوم لرستان مثل عروسی ،عزا و... رو نمایش می داد .پشت سر بردیا هم مراسم عروسی لرستانه که با عروسک درست کرده بودند.
بردیا متفکر میشود
بیرون قلعه نمای قشنگی داشت ولی این بردیای شیطون خسته شده بود نذاشت عکس خوب ازش بندازم
جای رو براش مشخص میکردم که وایسه ازش عکس بندازم همین که میگفتم حاضر میدوید میومد طرف دوربین اینجوری......
باز عکس انداختی ...
بعد از خوردن نهار در پارک جنگلی خرم آباد حرکت به سوی کرمانشاه
اینم پل چهره نزدیک کرمانشاه، تاما کمی استراحت کردیم بردیا هم سنگ بازی کرد
اینم آخرین عکس مسافرت ٨ روزه ما در ایام عید
مسافرت خیلی خوبی بود با کلی تجربه های خوب و شیرین برای همه به خصوص بردیا جونم