بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا در سفرنامه نوروز 91

1391/1/30 9:01
نویسنده : مامی
611 بازدید
اشتراک گذاری

برای امسال عید ما از چند ماه پیش برنامه ریزی کردیم که ٢٦ اسفند بریم مسافرت اما چون من روزهای آخر سال مرخصی نداشتم و یک سری از کارهای پیمان هم مونده بود روز ٢٩ صبح حرکت کردیم به طرف اهواز وسط راه نزدیک یه رودخونه پیمان کمی استراحت کرد که بردیا جونم  ماچ چیز خیلی جالب دید و باهاش عکس انداخت نیشخند

سلام الاغ عزیز حالت چطورهنیشخند .....................(یاد کلاه قرمزی بخیرقلب)

اینم جاده های پر پیچ وخم کوهستانی که من عاشقش هستم نیشخند

نهار رو پل دختر خوردیم که جای باصفا وهوای گرمی داشت ،با پل معروف عکس انداختیم بردیا هم حسابی بازی کرد.قلب

بردیا در حال بدو بدو و شیطونی کردن ماچ

اینم پل معروف دخترچشمک 

بعد از نهار حرکت کردیم به سوی اهواز عصر اهواز بودیم نسبت به چهار سال پیش که رفته بودیم تغییر کرده بود پل جدیدی زده بودند که قشنگ بود شب و کامل استراحت کردیم صبح نیم ساعت مونده به سال تحویل بیدار شدیم با عجله آمده شدیم برای سال نو لبخندبردیاجونم خواب بود بیدارش نکردم چون بد خواب شه اذیت میکنهکلافه آقا بردیا ساعت ١٠ بیدار شد و رفتیم پارک ساحلی نزدیک پل جدید اهواز جای قشنگی بود.چشمک   

این پل جدید اهوازه که با کابل درست شده و فقط دو تا ستون داره  تعجب

این پل هم یکی از پلهای قدیمی اهواز لبخند

 خدا به دادمون برسه سالی که بااسب سواری شروع شه چی میشه  فکر کنم تاآخر سال باید دنبال آقا بدوییم تعجب

یک نمونه از دویدنهای که گفتم نیشخند

توی پارک که بودیم قطار باری از روی پل رد می شدبردیا هم میدوید که به قطاره برسه خنده

 پل دیگه اهوازه که شبها خیلی قشنگ میشدمژه 

بردیا جونم تاقایق موتوری های توی رودخونه رو که دید دوید سراغشون که سوار شیمقلب 

قایق سواری خوبی بود بردیا هم خوشش اومده بودچشمک

نهار که خوردیم بعد از کمی استراحت راه افتادیم به طرف آبادان عصر رسیدیم آبادان کمی توی خیابونهای چرخیدیم . تصور من در مورد آبادان با اون چیزی که میدیم خیلی فرق داشت یه شهر کوچک و محرومتعجب خیلی توی ذوقمون خورد فردا صبح هم رفتیم اسکله ،بازار ماهی فروش های و بازار امیریه چیز خاصی برای خرید نداشت فقط برای بردیا دمپایی خریدیم .نیشخند

نهار رو ماهی جنوب مهمان بابا پیمان بودیم چشمک بعد از نهار رفتیم خرمشهر هوا حسابی گرم بود خرمشهر هم مثل آبادان شهری محروم و مظلوم هنوز هم حال و هوایی جنگ رو داشت وقتی از پل خرمشهر رد میشدیم یاد فیلم روز سوم افتادم کلا اون دو روز فیلم های جنگ جلو چشمم بود دلم برای مردم مظلوم جنوب سوخت قبلا از محرومیت جنوب خیلی شنیده بودم ولی باورم نمی شد،حیف اون مردم خونگرم و مهربان گریه

اسکله خرمشهر بردیا تازه از خواب بیدار شده ماچ

هوا اینقدر گرم بودکه تشنگیش با آب و حتی نوشابه هم رفع نمی شدتعجب

بردیا با ژست مخصوص عکس با لپ های گلی که جلو آفتاب سوخته ماچ

 بردیا جونمقلب و خنده نخودی

عکس نداز ....... خنده

عصری دوباره برگشتیم اهواز شب رفتیم مرکز خریدهای نزدیک هتل توی محله کیان پارس خوب بود ولی چیزی نخریدیم(یه اتفاق خیلی عجیب تعجب) فردا صبحش رفتیم شوش شهر جالبی بود و قلعه قشنگی داشت زیارتگاه دانیال نبی هم بود که فرصت نکردیم بریم نهار رو شوش بودیم و بعد از کمی استراحت پیش به سوی دزفول قلب

 

ژست های من درآوردی بردیا که من خیلی دوست دارم منتظر

 

ژست خشم اژدهایی نیشخند

بدون شرح نیشخند

وای از دست مامی و دوربینش ........کلافه

 

عصری رسیدیم دزفول بعد از گشت زدن در خیابونها رفتیم پارک ساحلی جای  خیلی باصفایی بود آلاچیق ها روی آب زده بودن انگار که وسط آب نشستی شام اونجا خوردیم تا ساعت ١٢ کنار رود بودیم بردیا هم حسابی آب بازی کردقلب فردا صبحش رفتیم خونه تیزنو اگه اشتباه نکنم یه خونه قدیمی بود.

بعدش رفتیم حموم سنتی دزفول لبخند

منم از اینا میخوام .....تعجب

بعد از دیدن حموم بازم رفتیم پارک ساحلی نهار رو اونجا بودیم صدای آب آرامش عجیبی به من می دادمژه البته وقتی بردیا رو میدیدم این آرامش چند برابر میشد عصبانیموقع آب بازی چهار بار توی آب افتاد و شلوار و لباس زیرشو خیس کردگریه  

اینجا میخواد بره توی آب شنا کنه کلافه

اینجوری نیشخند

در آینده قایق ران خوبی میشه نیشخند

مسافرها سوارشن نیشخند

آخرین بازمانده از لباس های خشک چشمک

 

بعد از نهار و کمی استراحت حرکت به سوی خرم آباد ،چشمک جاده جدید خرم آباد چند تا تونل طولانی داشت بردیا توی تونل ذوق زده شده بود اولش جیغ میزد بعد که فهمید تونل ها تمومی نداره دیگه چیزی نمی گفتخنده جالبه اهواز که بودیم از زیر پل کوچک هم رد میشدیم جیغ میزد ولی اینجا چند تا تونل بلند بود خسته شدنیشخند

  

بردیا جونمقلب در قلعه فلک الافلاک (سنگ توی دستشو ببینیدابرو)

بردیا و سفره هفت سین سنتی در حیاط قلعه ماچ

داخل قلعه موزه مردم شناسی بود لبخند

پنجره های داخل قلعه خیلی جالب بودن ،جلوی پنجره یه تراس کوچک خورده بود که حفاظ چوبی بلندی داشت لبخند

کاش همه پنجره ها این مدلی بودن نیشخند

داخل قلعه مانیتورهای کوچکی گذاشته بودند که آداب رسوم لرستان مثل عروسی ،عزا و... رو نمایش می داد .پشت سر بردیا هم مراسم عروسی لرستانه که با عروسک درست کرده بودند.چشمک

بردیا متفکر میشودابرو

 

بیرون قلعه نمای قشنگی داشت ولی این بردیای شیطون خسته شده بود نذاشت عکس خوب ازش بندازم منتظر

جای رو براش مشخص میکردم که وایسه ازش عکس بندازم همین که میگفتم حاضر میدوید میومد طرف دوربین اینجوری...... ماچ

باز عکس انداختی ...ابرو 

 

بعد از خوردن نهار در پارک جنگلی خرم آباد حرکت به سوی کرمانشاهچشمک

اینم پل چهره نزدیک کرمانشاه، تاما کمی استراحت کردیم بردیا هم سنگ بازی کردقلب

 اینم آخرین عکس مسافرت ٨ روزه ما در ایام عیدقلب

 مسافرت خیلی خوبی بود با کلی تجربه های خوب و شیرین برای همه به خصوص بردیا جونم ماچ  

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)