بردیا و اول مهر
اول مهر امسال برای من حال هوای خاصی داره ، هر چند که بردیا جونم تمام سال رو مهد میره .....
از طرف مهد یه لوازم تحریری بهمون معرفی کردن که همه وسایل رو از اونجا بگیریم که وسایل بچه ها شبیه هم باشه ، با هم رفتیم وسایل رو که شامل یه پکیج از لوازم تحریر و یه سری لگوی بازی درسایز خیلی بزرگ ،و یه سری وسایل که ما ندیدم فقط پولشو دادیم و گفتن خودشون بردن مهد، رو خریدیم .... یه لیست بهداشتی هم بهمون داده بودن که اونم خریدیم ... بردیا جونم کلی ذوق کرده بود و با فروشنده ها سر رنگ وسیله هاش چانه میزد ...شب با وسیله ها حسابی بازی کرد،با دمپایهاش کلی بدو بدو کرد و با همونا رفت توی تختش و خوابید .....
این وسایلی بودکه به ما تحویل دادن
روز اول مهر بردیا جونم با بداخلاقی از خواب بیدار شد ( شب قبل دیر خوابید ) و سر لباس پوشیدن کلی بهانه گرفت که من اینو نمیپوشم اینو میپوشم ، خلاصه لباسی که خودش دوست داشت رو پوشید و خوشحال و خندان سه تایی راهی مهد شدیم .
حیاط مهد رو گلبارون کرده بودن ،گوشه حیاط قرآن ، اسپند و شکلات گذاشته بودن....
روز دوم مهر سرحال از خواب بیدار شد شعر میرم مدرسه جیبام پر فندق و پسته رو خیلی بامزه و با صدای بلند میخوند...لباس های روکه من برای روز قبل انتخاب کرده بودم رو پوشید و سه تائی رفتیم مهد ....