بردیا و هفته کودک
از سه شنبه هفته قبل بابا شاهپور رو بیمارستان بستری کردن ما هم تا شنبه خونه مامانینا بودیم چون بابا پیمان شبها توی بیمارستان بود ما هم تنها تو خونه میترسیدیم از شنبه ، شبها مامان فرشته آومد پیشمون که تنها نباشیم. این هفته رو ظهر ها ساعت ٥/١ مرخصی میگیرم و خودم میروم دنبال پسری
روز شنبه فرشته مهربون مهد به بردیا جونم به خاطر این که قول داده آروم صحبت کنه و داد نزنه ماشین مکوئین جایزه داده بود.....البته این قول فقط یه بعداز ظهر اعتبار داشت
بردیا جونم عاشق مکوئینه ، فیلم هاشو دومیلیون بار دیده البته منم خیلی دوسش دارم و پابه پای بردیا جونم برای چندمین بار فیلم شو نگاه میکنم .....
روز یکشنبه عصر باهم رفتیم بیرون و ماشین ماتر دوست مکوئین رو خرید ...
روز دوشنبه توی مهد براشون جشن گرفته بودن وبهشون یه کارت و جاکلیدی بِن تِن داده بودن .....
روز دوشنبه عصر با خاله شیما و خاله حوری و آرتین جون رفتیم سینما فیلم کلاه قرمزی و بچه نه نه ....بردیا جونم برای اولین بار بود که میرفت سینما و محیطش براش جالب بود و با تعجب میگفت وای چه تِلیزون بزرگی .....
اولهای فیلم آروم نشسته بود و نگاه میکرد وسط های فیلم رفت پایین روی سِن دقیقا زیر پرده سینما وایساده بود سرشو بلند کرده و فیلم نگاه میکرد هرچه صداش میزدم نمشنید تا این که مسئول سینما اومد رفت بالا آوردش پایین بعد از اون توی بغلم محکم گرفته بودمش که در نره پایین ......آخرهای فیلم که غمگین بود حوصله اش سر میرفت بالاخره تا آخر فیلم با هر بدبختی بود کنترلش کردم....
خلاصه تا آخر هفته قرار کاری کنیم که به پسری حسابی خوش بگذره ....