بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 8 ماه و 22 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا و ایرانگردی

ایرانگردی ما روز شنبه 22 شهریور آغاز و به مدت یک هفته طول کشید  اولین توقف ما آبیدر شهر سنندج برای نهار بود بردیا جونم کلی بدو بدو و بازی کرد بعد از نهار وقتی که میخواستیم حرکت کنیم ، متوجه روغن ریزی ماشین شدیم  که سریع رفتیم تعمیرگاه خدارو شکر مشکل زیادی نداشت و سریع درست شد   ولی از برنامه ریزیمون عقب افتادیم و مجبور شدیم شب رو سقز باشیم   ....  روز بعد صبح زود حرکت کردیم به طرف تبریز نهار رو وسط راه خوردیم و ساعت 5 تبریز بودیم . با کمک تبلت بردیا جونم سریع مسیر هتل رو پیدا کردیم ..... شب همه با هم رفتیم مرکز خریدهای اطراف هتل رو...
1 مهر 1393

تولدت مبارک

تولدت مبارک عزیزترینم     تولد بردیا جونم امسال روز 5شنبه 30 مرداد در مهد و کنار همه دوستای نازنینش برگزار شد ، البته یه جشن کوچولوی سه نفره هم شنبه 25 مرداد که روز تولدش بود با هم داشتیم . اول رفتیم هدیه تولدش که یه اسکوتر و یه تبلت نوت 8 بود رو براش خریدیم  بعدش هم شام رفتیم طاق بستان ......       تولد با تم سوپرمن (سوپرمند به قول بردیا  )  روز 5 شنبه در مهد برگزار شد .... از مهمونهای کوچولو با تنقلات ( پفیلا ، شیرین گندمک ) میوه (هلو و سیب ) و ساندویچ الویه و آبمیوه و کیک  پ...
5 شهريور 1393

بردیا و روزهای تابستون

تابستون که میشه بیشتر وقت آدما بیرون از خونه میگذره ، پارک ،شهربازی و...... با عمه پگاه و ارشک کوچولو رفتیم شهربازی که به دلیل شهادت تعطیل بود برای این که بچه ها ناراحت نشن رفتیم شهر شادی خیلی جالبه توی شهر شادی خبری از تعطیلی نبود تازه آهنگم با صدای بلند گذاشته بودن که بردیا جونم از فرصت استفاده کرد و کلی رقصید بردیا جونم و اکربات بازیهایش در ترامبولین ...
5 مرداد 1393

بردیا و مطالب جا مونده

مراسم روز پدر امسال خونه مامان فرشته برگزار شد ..... بردیا جونم  و ارشک کوچولو تا اونجائی که تونستن بدو بدو و شیطونی کردن  هوا خیلی گرم شده به همین خاطر ما آخر هفته ها رو به دامان طبیعت پناه میبریم و از هوای خنک ، بارون وسط تابستون و شبهای پرستاره  لذت میبریم من عاشق هوای ابری و نم نم بارونم ، اونم وسط تابستون و عاشق شب های پرستاره و ماه شب چهارده در کوهستان فصل شاه توت شده خدا را شکر درخت ها همه ثمر گرفتن بردیا جونم عاشق شاه توتِ ،تموم لباس هاش لکه شاه توت برداشته که دیگه نمیره بردیا جونم مجز به تمام وسایل باغب...
9 تير 1393

بردیا و استخر بادی

تابستونه فصل شادی و خنده          بچه ها توی کوچه گرم بازی مثل چند تا پرنده فصل شنا میون حوض پر آب                فرار از لحظه های خسته خواب هوا گرم شده و آب بازی مزه میده به همین خاطر عمه پگاه استخر ارشک کوچولو رو آورد توی حیاط و بساط شنا و آب بازی به مدت یک هفته به راه بود بردیا جونم که از مهد میومد خونه با ارشک کوچولو می پریدن توی استخر و تا اونجائی که میتونستن شیطونی و آب بازی میکردن البته این وروجک بازی ها کار دستمون داد و بردیا جونم مری...
5 خرداد 1393

بردیا و دوستان درویلا

فصل بهار رو بخاطر سر سبزی کوه ها ، رنگارنگی زمین ،  تکه تکه بودن ابرها ، شفاف بودن آسمان و غروب های دلنگیز و رویایش دوست دارم فصل بهار تا اونجای که بتونیم میریم ویلا و از هوای پاک و مناظر زیبای کوهستان استفاده میکنیم بردیا جونم که از رفتن به ویلا هیچ وقت سیر نمیشه  البته تنها رفتن رو دوست نداره ترجیح میده همیشه یه هم بازی داشته باشه یه همبازی برای آتیش سوزوندن و وروجک بازی  یکی از این همبازی های خوب ارشک کوچولو و همبازی بعدی پاکان توپولو البته بردیا جونم معتقده که من داداش بزرگِ پاکان و ارشکم ولی اونا پسر خاله و پسر عمه من هس...
23 ارديبهشت 1393

بردیا در فصل بهار

فصل بهار که میشه از هر موقعیتی برای بیرون و پارک رفتن استفاده میکنیم و بردیا جونم  از هر موقعیتی برای شیطونی و بازیگوشی حالا اون موقعیت میخواد ساعت 12 ظهر توی میدون وسط شهر باشه و یا هر جای دیگه   برنامه هر روز پارک ما هنوزم که هنوز دایره    روابط بردیا جونم و ارشک کوچولو خیلی با هم خوب شده امیدوارم همیشه این جوری باشه قسمت شد و با عمه پگاه و بچه ها سری به شهر بازی زدیم بردیا جونم  تا اونجای که آقاهه اجازه داد و توان داشت آبشار سوار شد خودش تنهای میرفت بالا میومد پایین هنوز نرسیده دوباره میدوید میرفت بالا هرب...
18 ارديبهشت 1393

بردیا در مدرسه موشها

هر سال برای عید شهرمون و میدون های اصلی شهر رو با سفره هفت سین های خیلی زیبای تزئین میکنن ، یکی از تزئین های قشنگ که هنوزم هستش مدرسه موشها بود فیلم مدرسه موشها رو بردیا جونم یک بار دیده و خیلی خوشش آومد . شخصیت کپل و خوش خواب رو خیلی دوست داره بخصوص اون قسمتی که خوش خواب میگفت رسیدیم به روخ دونه (رودخونه ) خیلی وقت بود میخواستیم بردیا جونم رو ببریم با مدرسه موشها عکس بندازه که نمیشد تا این که یه روز عصر تونستیم بریم ولی کمی دیر شده بود و هوا داشت تاریک میشد البته آسمان توی عکس ها خیلی قشنگ شده بردیا کپل و کپل بعد از کلی عکاسی ، بابا پیمان برای شام ما رو به دنده کباب مشدی...
8 ارديبهشت 1393

هفته دوم تعطیلات نوروز 93

روزهای 9 ، 10 ،11 سرکار بودم . عصر روز 10 فروردین با مامان فرشته و عمه پگاه اینا رفتیم طاق بستان شام دنده کباب مهمون باباشاهپور  بودیم بچه ها خیلی باز و بدو بدو کردن    روز 12 فروردین مهمون عمه پگاه رفتیم سراب یاوری ....خوش گذشت بچه ها خیلی شیطونی کردن  روز سیزده بدر مامانینا و مامان فرشته اینا  مهمون ما بودن رفتیم سراب هشیلان یه دشت خیلی باصفا و هموار جای مناسب برای فوتبال و والیبال هوا خیلی خوبی بود البته عصر که داشتیم برمیگشتیم باران خیلی تندی بارید  ....... و به این شکل سیزده ما ، بدر شد و تعطیلاتمون تموم شد ...
5 ارديبهشت 1393