بردیا و پاکان توپولو
چند روز تعطیلی خردادُ خاله پری و بچه ها آومدن کرمانشاه ، وروجکها خیلی خوشحال بودن ،همدیگه رو بغل میکردن و میبوسیدن .... من و خاله پری هم ذوق میکردیم اون چند روز رو همش با هم بودن ....یک روز که پاکان رفته بود خونه مامان بزرگش بردیاجونم بی قراری میکرد، از اون طرف هم پاکان همش بهانه بردیا رو میگرفته که خاله پری شب برگشت خونه مامانی و دوباره شروع کردن به شیطونی
دوشنبه همه با هم رفتیم بیستون،یه جای سر سبز زیبا.... توی اون پارک کلی بدو بدو ،آب بازی ،بادکنک بازی کردن البته بردیا جونم چند تا بادکنک ترکوند
عصر خاله پرینا رفتن تهران و ما هم برگشتیم خونه ، بردیا جونم اینقدر خسته بود توی ماشین خوابش برد
بولک و لولک ......
قربونِ صورت تمیزتون
آیسا جون ، بردیا جونم ،پرستش جون ، رایا جون
پرستش از این که میخواد بره ناراحته(آیسا و رایا دخترعمه های پرستش)
به نظر من سخت ترین کار دنیا عکس انداختن از چندتا وروجک شیطونه