بردیا و خونه جدید
یک هفته بعد از تولد بردیا جونم ما رسما وارد خونه جدیدمون شدیم ...خونه ای که آماده شدنش طول کشید و ما مدتی طولانی خونه مامانی بودیم و کلی اذیتشون کردیم ...امیدوارم روزی بتونم برایشون جبران کنم
بردیا جونم خونه ای جدیدمون رو که بابا پیمان با سواس خیلی زیادی ساخته رو خیلی دوست داره هر جا که میریم بعداز چند دقیقه میگه مامی بریم خونه ای خودمون هرکس خونه ای خودش.... تو خونه دائم در حال بازی با ماشین شارژی ، اسکوتر و دوچرخه اس .... اتاقشو خیلی دوس داره و شبها توی تختش تنها میخوابه
جملات بامزه ای بردیایی :
مامی رنگ موهات قَفقِه ای (قهوه ای)
فرمان رو بچیپون (بپیچون)
مامی اسم منو بذار بره ناقلا
دوست داره توی تموم کارها به من کمک کنه ، بعضی وقتها یه کارای میکنه که من عصبانی میشم سریع میاد جلو میگه : مامی منو دوست داری ،منم بغلش میکنم میگم: خودتو خیلی دوست دارم ولی کارهاتو اصلا دوست ندارم ، چشماشو تنگ میکنه با یه حالت خاصی میگه:ولی من کاراتو دوست دارم
دوشنبه شام مهمون بابا پیمان رفتیم طاق بستان دنده کباب ....یه جشن کوچولوی سه نفره به مناسبت خونه دار شدنمون گرفتیم که خیلی خوش گذشت .بردیا جونم دائم در حال پیشت کردن گربه های چاق و چله بود بعد از شام رفتیم بالای پارک کوهستان ......
پسر متفکر