یاد ایام ...
از وقتی که یادم میاد روزهای عید قربان صبح زود با سرو صدای زیاد ازخواب بیدار میشدیم ...مامانی همش در حال بدو بدو ازحیاط به خونه و بالعکس بود و بابائی و دائی سعید و این اواخر دائی مجید توی حیاط دور بر گوسفند بودن..... تقسیم کردن گوشتهای قربانی بین فامیل و آشنایان با من و خاله پری بود.... بعد از تقسیم کردن گوشتها نوبت کباب کردن و کباب خوردن و شیطونیهای سر منقل ، یادش بخیر.....همیشه عید های قربان نهار مامانی قورمه جیگر برامون درست میکرد که خیلی خوشمزه میشد ....خلاصه هر سال عید قربان به ما کلی خوش میگذشت گاهی اوقات روز عید مهمون داشتیم که خیلی بیشتر خوش میگذشت....
اما افسوس که الان دو ساله دیگه بابائی نیست و عید های قربان خونه مامانی حال و هوای سالهای قبل رو نداره ، افسوس و صد افسوس که بردیا جونم و پاکان توپولو نتونستن اون روزهای قشنگ و به یاد ماندنی رو ببینن .....
عید قربان مبارک