بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

قوقوووووولی

یاد ایام ...

1391/8/4 11:49
نویسنده : مامی
189 بازدید
اشتراک گذاری

از وقتی که یادم میاد روزهای عید قربان صبح زود با سرو صدای زیاد ازخواب بیدار میشدیم ...مامانی قلب همش در حال بدو بدو ازحیاط به خونه و بالعکس بود و بابائی قلب و دائی سعید قلب و این اواخر دائی مجید قلب توی حیاط دور بر گوسفند بودن..... تقسیم کردن گوشتهای قربانی بین فامیل و آشنایان با من و خاله پری بود.... بعد از تقسیم کردن گوشتها نوبت کباب کردن و کباب خوردن و شیطونیهای سر منقل ، یادش بخیرافسوس.....همیشه عید های قربان نهار مامانی قورمه جیگر برامون درست میکرد که خیلی خوشمزه میشد خوشمزه....خلاصه هر سال عید قربان به ما کلی خوش میگذشت گاهی اوقات روز عید مهمون داشتیم که خیلی بیشتر خوش میگذشت....

اما افسوس که الان دو ساله دیگه بابائی نیست ناراحتو عید های قربان خونه مامانی حال و هوای سالهای قبل رو نداره ، افسوس و صد افسوس که بردیا جونمماچ و پاکان توپولو ماچ نتونستن اون روزهای قشنگ و به یاد ماندنی رو ببینن .....افسوس

 

                            قلب  عید قربان مبارک  قلب

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)