بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا و محرم 91

1391/9/8 15:31
نویسنده : مامی
201 بازدید
اشتراک گذاری

روز ٥شنبه چند ساعت مرخصی گرفتم و با خاله پری قلب(که تازه از تهران آومده بودن )رفتیم بیرون خرید از خود راضی.بردیا جونمماچ با خاله شیما قلب رفت خونه مامانی ....ما هم بعد از خرید رفتیم .....پاکان توپولو ماچ و بردیا جونم ماچ وقتی همدیگر رو دیدن کلی ذوق و خوشحالی کردن و در کنارش شیطونی و سروصدا ....عصری همه با هم رفتیم سر خاک بابائیقلب و بعدش طاق بستان که بچه ها از فرط خستگی هردو توی ماشین خوابشون برد.....

روز جمعه بعد از نهار آومدیم خونمون پاکان توپولو قلبخیلی گریه کرد که نرین یا منم ببرین ولی چون شب مهمون بودن نشد بیاد خونمون ناراحت.....شب بابا پیمان قلب شد آقای تعمیر کار و کلی کارهای مفید انجام داد نیشخند... من و بردیا جونم ماچ دستیارش بودیم .....

صبح روز تاسوعا پاکان قلباینقدر گریه کرده و بهانه بردیا ماچ رو گرفته بود که با دائی مجید قلبو پرستش جون قلب آومدن خونمون و با هم کلی بازی کردن ....بعد از نهار دوباره رفتیم خونه مامانی قلب تا آماده شیم بریم روضه عمه مهین پرستش  چشمک....شب با مامانی و خاله شیما رفتیم نوبهار تا بردیا جونمقلب دسته عزاداری ببینه .....

 روز عاشورا با ماشین رفتیم بیرون ولی توی ترافیک گیر کردیمناراحت البته کلی دسته و هیت دیدیم نیشخند.....

ظهر عاشورا دوباره رفتیم نوبهار ، بچه ها دسته ببیننچشمک .....پشت هیت یه پارک کوچولو بود که بچه ها رو بعد از دیدن هیت و دسته بردیم پارک نیشخند....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)