بردیا و داستان تولد
برای تولد ٤ سالگی بردیا جونم خیلی کارها میخواستم انجام بدم .... تم تولدش رو به سلیقه خودش بن تن انتخاب کردیم کارهای اولیه تزئینات رو هم انجام دادم ..... اما به خاطر فوت عموی خودم تموم برنامه ها کنسل شد ......
بردیا جونم خیلی بهونه میگیره که تولد بن تنی میخوام ، منم بهش قول آخر شهریور رو دادم که یک تیرو چند نشون بشه همزمان با تولد و سالگرد ازدواجمون جشن تولدش رو برگزار کنم ..... اما اما جشن عقد خاله شیما جون افتاد آخر شهریور و دوباره تموم برنامه های ما کنسل شد .....
جشن عقد خاله شیما سرمون رو خیلی شلوغ کرده ...... به هیچ کدوم از کارامون نمیرسیم همه چی قاطی پاطی شده دقیقا سه روز قبل از عقد خاله شیما عروسی دختر داییم توی باغهای کرجه ، من نمیدونم چه جوری بریم و برگردیم ...... من که اصلا مرخصی ندارم اول شهریور یه مرخصی ١٠ روزه داشتم الان اگه اسم مرخصی رو بیارم اخراجم میکنن ..... پروژه جشن تولد بردیا جونم افتاد توی مهر ماه یا یه فرصت مناسب .....