بردیا در نامزدی و عقد
نامزدی خاله شیما ٥شنبه شب بود ...... قبل از مراسم با بردیا جونم و پاکان توپولو کلی صحبت کردیم و خط و نشون کشیدیم ........ ولی همین که مهمون ها آومدن همه چی فراموش شد ..... بردیا جونم تموم ورزش های صبحگاهی مهدشون رو وسط سالن برامون انجام داد برامون رپ خاص خودشو که بیشتر شبیه ورزشهای رزمی بود رقصید پاکان توپولو هم که با لب و لوچه آویزون چشمش به کیک بود
آخر شب هم با چشمهای خوابالو رفتیم خونمون ...........٢١شهریور عروسی دختر دائیم کرج دعوت بودیم ...... ٥شنبه ساعت ٦ عصر حرکت کردیم به سمت تهران ....... روز جمعه با خاله پرینا و خاله و دختر خاله خودم و مامانینا رفتیم عروسی .......خوش گذشت کلی ر ق ص ی د ی م .... از اول شب تا آخر شب من بردیا جونم رو چند لحظه دیدم ... توی باغ یه استخر کوچولو بود با دو تا غاز و اردک که بردیا جونم تمام شب دنبال غاز و اردک ها گذاشته بود آخر شب موقع آتش بازی کلی دجی رقصید و همه مهمونها ازش فیلم گرفتن
عقد خاله شیما ساعت ٤/٥ روز ٣شنبه بود که من اون روز تا ساعت ١١ سر کار بودم بردیا جونم تا ساعت ٢ مهد بود و بابا پیمان هم دقیقا اون روز صبح تصادف کرده بود ..... کل برنامه ریزیهام به هم ریخت و دیر به محضر رسیدیم وقتی ما رسیدیم خطبه رو خونده بودن هدیه ها رو داده بودن و مراسم تموم شده بود .... اعصابم خیلی خورد بود ، ولی کاری نمیشد کرد ...... ساعت ٧/٥ رفتیم باغ و مهمون ها یکی یکی آومدن ...... مراسم تا ساعت 2 شب طول کشید .....خیلی خیلی خوش گذشت ..... بردیا جونم همش در حال بدو بدو بود آخر شب که آهنگ دی جی مورد علاقه اشو خوندن کلی دی جی رقصید مهمون ها و گروه ارکستر براش کلی جیغ و هورا کشیدن و تشویقش کردن ........بچه ام یه پا رقاصه فردای مراسم پاهاش درد میکرد و نمیتونست مهد بره ....... خلاصه این دوهفته ما حسابی خسته شدیم خدا شکر که همه چی به خوبی و خوشی برگزار شد .......
خاله شیما و رضوان عزیز پیوندتان مبارک