بردیا و عید تا عید
عید قربان : روز عید قربان اول رفتیم سر خاک بابائی که توی این روز جاش خیلی خیلی خالی بود روحش شاد .... بعدش رفتیم خونه مامانی دائی سعید و دائی مجید توی حیاط مشغول تمیز کردن گوسفند بودن ...... من و بردیا جونم سریع بساط منقل و کباب رو آماده کردیم و کلی کباب خوردیم روز 5 شنبه هم خونه مامانی بودیم و بردیا جونم مهد نرفت جمعه هم خونه مامانی جون بودیم و کلی خوش گذرونی کردیم شب با گریه و بداخلاقی بردیا جونم بالاخره اومدیم خونه ..... روز ٣٠ مهر چهارمین سالگرد بابائی جون بود همه با هم رفتیم سرخاک ....این مدت خیلی زود گذشت هنوز باورمون نشده که بابائی دیگه نیست .....شب مامانی &n...
نویسنده :
مامی
12:27