بردیا و سفر به همدان
پاهای مامانی جون خیلی درد میکنه آدرس یه دکتر خوب توی همدان گرفتیم و همگی باهم رفتیم که مامانی رو ببریم دکتر مامانی جون به خاطر پاهاش تمام ایرانو گشته ولی دردش خوب نشده
وقت دکتر مامانی روز چهارشنبه ساعت 4 بود ، من و خاله شیما ساعت 1 مرخصی گرفتیم بردیا جونم رو از مهد برداشتیم و رفتیم خونه مامانی و ساعت 2 حرکت کردیم به سمت همدان ( به قول بردیا همدان ، چمدان )
هوا خیلی سرد بود و برف زیادی اومده بود ، هر کار کردم بردیا جونم توی ماشین نخوابید و کلی شیطونی کرد
روی صندلی سرو ته میشد و حرکات ژیمناستیک انجام میداد
بعد از این که دکتر مامانی تموم شد رفتیم بانک و کلید مهمانسرا رو گرفتیم و شب جای نرفتم و استراحت کردیم ......
5شنبه صبح رفتیم بازار سنتی مظفریه و یکسری از مرکز خریدهای جدید همدان رو دیدیم
آرمگاه بوعلی و پارک باباطاهر هم رفتیم
عصر هم دوباره رفتیم بیرون توی یکی از این مرکز خرید ها بود که پسری بهانه گرفت که اسباب بازی میخوام ، چون گریه کرد من براش نخریدم به همین خاطر قهر کرد نشست در مغازه ، در آخر با وساطت مامانی و دائی سعید و قول داد که دیگه گریه نکنه براش اسباب بازی رو خریدیم
صبح روز جمعه رفتیم گنج نامه و کلی برف بازی کردیم
ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود
خاله شیما و دائی سعید سوار سورتمه شدن بردیا جونم خیلی اصرار کرد که ما هم سوار شیم ولی هوا خیلی سرد بود و ترس از سرما خوردن بردیا جونم باعث شد که ما سوار سورتمه نشدیم .....
بعد از برف بازی رفتیم قسمت کافی شاپ و شهر بازی سربسته گنج نامه ، طبق معمول پسری تموم اسباب بازی ها رو سوار شد
بعد از کلی بازی و بدو بدو خسته و کوفته برگشتیم مهمانسرا ........
اینم ته چین خوشمزه ای که دائی سعید جون برامون درست کرد و انصافا خیلی خوشمزه و لذیذ بود
غروب ساعت 5 حرکت کردیم به سمت خونه ، پسری که اینقدر خسته بود کل مسیر رو خوابید .....
اینم غروب زیبائی گردنه اسد آباد .....