بردیا و تعطیلات
روز5 شنبه رو مرخصی گرفتم تا یه سری از کارهای عقب افتاده رو انجام بدم ،بردیا جونم رو ساعت 9 گذاشتم مهد، چون تولد دوستش ستایش که توی شهر بادی برگزار میشد دعوت داشت ..... ساعت 5/1 خسته و کوفته رسیدم خونه که بردیا جونم بهونه خونه مامانی رو گرفت مجبورم شدم بدون خوردن نهار بریم خونه مامانی ،از خوش شانسی ما اونا هم نهار نخورده بودن ......عصر رفتم خرید که تا ساعت 5/8 شب طول کشید وقتی رسیدیم خونه ساعت ٩ شب بود ...مثلا امروز مرخصی بودم ولی بیشتر از روزهای دیگه خسته شدم .....
روزجمعه صبح ساعت 9 رفتیم خونه مامانی که همه باهم آماده شیم بریم جشن ....ساعت 1 رفتیم هتل جمشید همه فامیل بودن خوش گذشت .... بردیا جونم همان طور که قول داده بود پسر خوبی بود و خیلی شیطونی نکرد ... بعد از جشن اومدیم خونه مامانی ،و به اصرار بردیا جونم شب اونجا موندیم ....
روز عید غدیر دائی رضا (دائی خودم) از مکه اومد ..... همه با هم رفتیم استقبال ، تا رفتیم گلفروشی و شیرینی فروشی بعدش سرخاک بابائی و بعد فرودگاه که متاسفانه دیر رسیدیم ، حاجی و فامیل ها همه رفته بودن خونه شون ......عصر با بردیا جونم رفتیم شهر بادی کلی بپر بپر کرد ....موقع برگشتن به خونه ، بردیا جونم گفت: آخی چه بوی پیتزای میاد ؟؟؟؟؟؟؟ به خاطر هوس آقا اونشب شام پیتزا خوردیم ...آقا بردیا هم به خاطر پر خوری ، شب دلش درد گرفت .....
از طرف مهد یه سری کتاب انگلیسی ، ریاضی و رنگها بهش دادن که براش جلد بگیریم و برگردونیم مهد .....
این کارت خوشگل رو از طرف مهد برای تبریک عید غدیر دادن
ژست های جدید مربوط میشه به سری جدید اسباب بازی که خریده ....