بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 5 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا در نیمه دوم تعطیلات عید92

1392/2/11 14:20
نویسنده : مامی
255 بازدید
اشتراک گذاری

ایام عید شهرمون خیلی قشنگ شده بود از خود راضی تموم میدونهای شهر رو با طرحهای مختلف و زیبا تزئین کرده بودن ....چشمک

 

 

 هفته اول سال جدید به سرعت گذشت چشمک...... وما همچنان بین خونه خودمون و خونه مامانیقلب در حال تردد بودیم نیشخند .... بردیا ایام عید رو مهد نرفت مژه

 ١٢فروردین : هوا خیلی خوب و بهاری بود برای همین تصمیم گرفتیم مامان فرشته اینا قلب و خانواده عمه پگاه قلب رو مهمون ببریم بیرون ، سریع آماده شدیم و رفتیم  توی یه دشت سرسبز زیبا تا ورجکها راحت بتونن بازی کنن چشمک....

ظهر آفتاب خیلی داغ شد  طوری که صورت بردیا جونم ماچو ارشک کوچولو قلب سوخت .....

بعداز نهار بچه ها  رفتن توی ماشین باباشاهپور که بازی کنن اینقدر شیطونی کردن که درب ماشین خراب شد تعجب و دیگه بسته نمیشد منتظر البته با تلاشهای زیاد عمو افشین درست شد تشویق

عصر موقع برگشتن رفتیم تنگه مرصاد ، وروجکها ماچ با تانک و تیر بار و چند تا وسیله جنگی دیگه  که اونجا به نمایش گذاشته بودن بازی کردن نیشخند .....

 

13 فروردین : تولد باربد کوچولو قلب توی باغ دعوت بودیم که خیلی خوش گذشت ... مخصوصا به بردیا جونم ماچکه طبق معمول همیشه کلی شیطونی و بدو بدو کرد نیشخند.....

به نظر من تولدی که بیشتر مهمونها بچه باشن بهتر که بیرون از خونه برگزار بشه مژه.... اینجوری به همه خوش میگذره چون فضا بزرگه و جا برای هر گونه شیطونی وجود داره  و خیال صاحب خونه ام از هر نظر راحته چشمک.......

از سمت راست باربد ، پاکان  ، آرتین و بردیا جونم ماچ

                       قلب باربد عزیزم تولدت مبارک قلب

بردیاجونم ماچحسابی خسته شد چون یک ساعت رقصید اونم از نوع رپ که خیلی هم قشنگ میرقصید تشویق... وقتی همه تشویقش میکردن خیلی جو گیر شده بود نیشخند .... نمیدونم از کی یاد گرفته ابرو ولی استعداد خیلی خوبی داره  چشمک......

تولد تا ساعت  6 طول کشید نیشخند ..... بعدش مراسم 13 بدر توی محوطه باغ شروع شد و تا ساعت11 شب ادامه داشت ابرو......

 

هفته دوم تعطیلات هم به سرعت تموم شد نیشخند..... 14 و 15 رو مرخصی گرفتم و با بردیا جونم ماچ توی خونه استراحت کردیم نیشخند....

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

مهتا
18 اردیبهشت 92 19:45
آفرین به این مامان گل و خوش ذوق که اینقدر قشنگ خاطرات شیرین بردیا جون رو ثبت کرده،مطمئنا این وبلاگ یه روزی برای بردیا جون بی نظیر ترین یادگاری بچگیش میشه.


مرسی عزیزم