بردیا جونمبردیا جونم، تا این لحظه: 14 سال و 9 ماه و 4 روز سن داره

قوقوووووولی

بردیا و عروسی

  روز 1 آبان عروسی دعوت داشتیم ، خاله پرینا  هم از آومدن همه با هم رفتیم خیلی خوش گذشت  بردیا جونم   و پاکان توپولو  کلی شیطونی کردن و حتی لباساشونو گلی هم کردن  پاکان توپولو  چون خوابش میومد ساعت 10 توی اون همه سرو صدا خوابید ولی بردیا جونم  پا به پای همه تا آخر شب رقصید  و کلی شاباش جمع کرد و همه رو به عروس خانوم  شاباش کرد     ...
3 آبان 1393

بردیا و اول مهر

باز آمد بوی ماه مدرسه                بوی بازیهای راه مدرسه امسال اول مهر با سال های پیش فرق داشت امسال بردیا جونم   رفته پیش دبستانی  و خیلی ذوق میکنه   وقتی میخواستیم براش کیف بخریم با خاله پری  و بچه ها رفتیم ، برای پاکان توپولو  کیف کوچیک مخصوص مهد خریدیم ولی بردیا جونم  میگفت کیف بزرگ میخوام آخه من پیش دبستانیم    عزیزم احساس بزرگی میکنه روز اول مهر رو مرخصی ساعتی گرفتم و سه تائی با هم رفتیم مهد ، مثل هرسال مهد رو تزیین کرده بودن حمیده جون ...
27 مهر 1393

بردیا و دندون پزشکی

 مدتی بود که بردیا جونم  دندونش  درد میکرد و اشکش رو درمیاورد     خیلی میترسیدم که بردیا جونم  زیر دست دکتر طاقت نیاره ، داد و بیداد بکنه مخصوصا وقتی آمپولش میزنه دردش بیاد و خیلی فکرهای بد دیگه ، اما بالاخره بر ترس خود غلبه کردم و رفتیم پیش دکتر اول از دندوناش عکس انداختیم و بعد رفتیم مطب ارشک کوچولو  هم برای معاینه دندوناش آومده بود مطب که با بردیا جونم کلی شیطونی کردن وسط سالن انتظار کلی سرسره بازی کردن ، و به خواهش و التماس و حتی تهدیدهای من و عمه پگاه  هم اصلا توجهی نمیکردن بعد از رفتن ارشک کوچولو &...
26 مهر 1393

بردیا و شهر موشها

فیلم شهر موشها از سینما آزادی اکران میشد ، با خاله پری  و بچه ها  دسته جمعی رفتیم سینما  اول فیلم بچه ها آروم نشسته بودن و خوراکی میخوردن  همینکه خوراکی ها تموم شد و آهنگ شاد پخش شد بردیا جونم رفت روی صندلی و شروع کرد رقصیدن  ردیف پشت سر خیلی براش دست زدن و تشویقش کردن به همین خاطر آخر فیلم که عروسی بود و آهنگ خیلی شادی پخش میشد،بردیا جونم  بدو رفت روی سن و رو به جمعیت شروع کرد دی جی رقصیدن  پاکان توپولو  هم پشت سرش رفت  یهو همه جمعیت شروع کردن دست زدن و سوت وجیغ و هورا سالن خیلی شلوغ شد مسئول انتظامات عصبانی آومد ...
18 مهر 1393

بردیا و ایرانگردی

ایرانگردی ما روز شنبه 22 شهریور آغاز و به مدت یک هفته طول کشید  اولین توقف ما آبیدر شهر سنندج برای نهار بود بردیا جونم کلی بدو بدو و بازی کرد بعد از نهار وقتی که میخواستیم حرکت کنیم ، متوجه روغن ریزی ماشین شدیم  که سریع رفتیم تعمیرگاه خدارو شکر مشکل زیادی نداشت و سریع درست شد   ولی از برنامه ریزیمون عقب افتادیم و مجبور شدیم شب رو سقز باشیم   ....  روز بعد صبح زود حرکت کردیم به طرف تبریز نهار رو وسط راه خوردیم و ساعت 5 تبریز بودیم . با کمک تبلت بردیا جونم سریع مسیر هتل رو پیدا کردیم ..... شب همه با هم رفتیم مرکز خریدهای اطراف هتل رو...
1 مهر 1393

تولدت مبارک

تولدت مبارک عزیزترینم     تولد بردیا جونم امسال روز 5شنبه 30 مرداد در مهد و کنار همه دوستای نازنینش برگزار شد ، البته یه جشن کوچولوی سه نفره هم شنبه 25 مرداد که روز تولدش بود با هم داشتیم . اول رفتیم هدیه تولدش که یه اسکوتر و یه تبلت نوت 8 بود رو براش خریدیم  بعدش هم شام رفتیم طاق بستان ......       تولد با تم سوپرمن (سوپرمند به قول بردیا  )  روز 5 شنبه در مهد برگزار شد .... از مهمونهای کوچولو با تنقلات ( پفیلا ، شیرین گندمک ) میوه (هلو و سیب ) و ساندویچ الویه و آبمیوه و کیک  پ...
5 شهريور 1393

بردیا و روزهای تابستون

تابستون که میشه بیشتر وقت آدما بیرون از خونه میگذره ، پارک ،شهربازی و...... با عمه پگاه و ارشک کوچولو رفتیم شهربازی که به دلیل شهادت تعطیل بود برای این که بچه ها ناراحت نشن رفتیم شهر شادی خیلی جالبه توی شهر شادی خبری از تعطیلی نبود تازه آهنگم با صدای بلند گذاشته بودن که بردیا جونم از فرصت استفاده کرد و کلی رقصید بردیا جونم و اکربات بازیهایش در ترامبولین ...
5 مرداد 1393